English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2727 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outfit U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits U سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rearming U تجهیز کردن بااسلحه نوین تجدید جنگ افزار کردن
mobilised U تجهیز کردن
mobilization U تجهیز کردن
mobilising U تجهیز کردن
fit out U تجهیز کردن
mobilizing U تجهیز کردن
mobilized U تجهیز کردن
mobilizes U تجهیز کردن
equip U تجهیز کردن
equips U تجهیز کردن
mobilises U تجهیز کردن
equipping U تجهیز کردن
mobilize U تجهیز کردن
mobilized U تجهیز کردن متحرک کردن
mobilising U تجهیز کردن متحرک کردن
mobilizes U تجهیز کردن متحرک کردن
mobilises U تجهیز کردن متحرک کردن
mobilizing U تجهیز کردن متحرک کردن
mobilised U تجهیز کردن متحرک کردن
mobilize U تجهیز کردن متحرک کردن
retool U مجددا با ابزار تجهیز کردن
plenish U با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact U اماده چاپ کردن تحریر کردن
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve U ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
list U شیار کردن اماده کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
gird U اماده کردن محکم کردن
prepare U اماده کردن
set U اماده کردن
belay U اماده کردن
sets U اماده کردن
setting up U اماده کردن
supplied U اماده کردن
to pickle a rod for U اماده کردن
to string up U اماده کردن
get ready U اماده کردن
harness U اماده کردن
supply U اماده کردن
provide U اماده کردن
pre treatment U اماده کردن
provides U اماده کردن
preparing U اماده کردن
prepares U اماده کردن
supplying U اماده کردن
readied U اماده کردن
readying U اماده کردن
harnessing U اماده کردن
ready U اماده کردن
prime U اماده کردن
primes U اماده کردن
make ready U اماده کردن
primed U اماده کردن
drafts U اماده کردن
drafted U اماده کردن
unlimber U اماده کردن
draft U اماده کردن
readies U اماده کردن
confect U اماده کردن
accommodated U اماده کردن
harnessed U اماده کردن
preparations U اماده کردن
preparation U اماده کردن
accommodates U اماده کردن
gears U کردن اماده کارکردن
forearm U قبلا اماده کردن
forearms U قبلا اماده کردن
to fit with U اماده کردن برای
knock-ups U سردستی اماده کردن
trains U اماده کردن اسب
do up U اماده استفاده کردن
trained U اماده کردن اسب
geared U کردن اماده کارکردن
gear U کردن اماده کارکردن
forespeak U قبلا اماده کردن
set up U اماده تیراندازی کردن
knock up U سردستی اماده کردن
knock-up U سردستی اماده کردن
fitting out U اماده کردن ناو
train U اماده کردن اسب
spots U کشف کردن اماده پرداخت
spot U کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
get ready U اماده شدن حاضر کردن
sensate U اماده پذیرش حس احساس کردن
to study up U خود را اماده امتحانات کردن
forthcomming U اماده برای ارائه کردن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
ground readiness U اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
winterization U اماده کردن برای کار در زمستان
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshaling U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
edit U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
marshalled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
enarm U مسلح شدن اماده کارزار کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
arm U مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
groom U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization U اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
mountee U اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
aircraft arresting reset unit U وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
grooms U اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
civilian preparedness for war U اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketched U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketch U پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up U اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reception station U پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddock U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks U منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship U فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling U یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
supercritical U حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear U کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
dizen U دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
on guard U اماده توپگیری اماده برای توگیری
accoutrements U تجهیز
equipment U تجهیز
tooling U تجهیز
outfit U تجهیز
outfits U تجهیز
habilitation U تجهیز
naval landing party U تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
mobilization of savings U تجهیز پس انداز
mobilizable U قابل تجهیز
advance U قبلا تجهیز شده
advancing U قبلا تجهیز شده
advances U قبلا تجهیز شده
ramp alert U اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
warning order U دستور اماده باش اعلام اماده باش
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
laager U هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com